حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

تند باد زندگی-نان بر آهن-ماه و آدمک ها

قایق ها در مسیر تندباد زندگی

روی موج های متلاطم بر کارناوال زندگی

شوریدگی های زندگی

طرح پنچره ای باران زده بر زندگی

...

تنور سرد نانوایی

تاریکی ممتد نان بر آهن

قصه زنگ زدگی قرن

فصل تولد نویی از چراغ بنفش بر شهر

...

سوت میزند قطار

جایی در دل ریل آهن زده

شهر غبار انگیز دود گرفته زندگی شهری

اتاقک های روشن و خاموش

شعر شب های ماه و آدمک ها

حسام الدین شفیعیان

شعر اقاقیا-فصل سرد زمین

کنج اقاقیا پروانه ها رقص شمع میکنند

قصه درازیست شب های یلدا نشده ی فردا

شب با تمام سکوتش سمفونی شعر است

..

باران فصل سرد زمین

سکوت ساعت های تیک تاک زمین

شعری که میبرد با خود بر زمین

فانوسکی در دل شب های زمین

..

حسام الدین شفیعیان


((تپانچه پدربزرگ))

((تپانچه پدربزرگ))

تپانچه پدر بزرگ هیچگاه شلیک را بخود ندید

در کنج اتاق برای زندگی آجری سرد شده بود

مدال های او را کلاغ های پارک با خود بردهبودند

هیچکس باور نمیکرد مرد تنهای نیمکت شکسته ی پارک

ژنرال جنگهای پر از پیروزی باشد

او تاریخ را با خود به تنهایی اش میبرد

و سکوت مرگبار تابوتی شده بود از خاطراتش

حسام الدین شفیعیان

جنگ و صلح- مدال عشق

جنگ و صلح- مدال عشق
جنگ و صلح جایی در جنگ صلح بود
یک کودک متولد شده بود
جغرافیای زمین برای او فشنگ خالی نبود
پرچم های صلح را آتش نکنید
زمین خسته است
حسام الدین شفیعیان
/مدال عشق/
پدر ز خواب رفته بود و خواب می دید
خستگی را ز کار می دید
دختر نگاه زیبا بر پدر
انگار جهان گرد او همه است پدر
بر گرفت و لباس عشق سوزن کرد
نخ بافت مدال قهرمانی پدر
پدر بر خواست و خستگی در کرد
لباس بر تن کرد
دید دوخته بر لباسش مدال عشق
اشک بر گونه ی خسته از سرنوشت
بوسید دخترش را با محبت از کارش
که عشق است همه کارش پدر
دختر لبخند زد از خوشحالی پدر
پدر جارو بر گرفت و رفت از در
قصه ی زندگی عشق است
حتی کوچک
حسام الدین شفیعیان