همسایه یهودی حضرت هر روز با خاکستر از آن حضرت استقبال می کرد و ایشان بدون هیچ واکنشی، پس از تکان دادن لباس ها و مرتب کردن وضع ظاهری اش به راه خود ادامه می داد، و روز بعد، با آنکه می دانست همان برنامه تکرار می گردد، تغییر مسیر نمی داد. یک روز از آنجا می گذشت، با کمال تعجب از خاکستر خبری نشد. حضرت با لبخند بزرگوارانه ای گفت: رفیق ما امروز به سراغ ما نیامد! گفتند: بیمار است. فرمود: باید به عیادتش برویم. بیمار یهودی، وقتی پیامبر اسلام صلی الله و علیه وآله را بالای سرش تماشا نمود، در چهره آن حضرت صمیمیت و محبت صادقانه ای احساس کرد که گویی سالها است با وی سابقه دوستی و آشنایی دارد و تمام کینه های مرد یهودی نسبت به حضرت به مهر و صفا تبدیل گردید.